درباره

درباره میرحسین موسوی

تردید را کنار می‌گذارم و بی‌پرده می‌گويم که از گفتار و منش میرحسین موسوی خوشم آمده است. برای این خوش آمدن، هم دليل دارم هم علت. اما حداقل‌اش اين است که تا این‌جا این آدم به دل‌ام نشسته است. به دل نشستن هم هميشه دلیل نمی‌خواهد! به نظر من دوستانی که «اقتصاد اسلامی و توحيدی» موسوی رعشه بر اندام‌شان می‌اندازد، کمی باید صبر کنند. من شخصاً با اين نوع سياست‌ورزی‌های موعظه‌گونه موافق نيستم که دم از «اقتصاد اسلامی» به شیوه‌ی سی سال پيش بزنیم. اما موسوی امروز، دست کم سی سال سن‌اش بيشتر است. باید مهلت داد و ديد چگونه می‌خواهد عقايدش را تبيين کند. همه‌ی آدم‌ها تغيیر می‌کنند. تا وقتی از موسوی چیزی نشنيده‌ايم، قضاوت کردن درباره‌ی او بی‌انصافی و تندروی است. پس فهرست‌وار نکاتی را می‌نويسم:

۱. خاتمی پس از آن همه کش و قوس، رفتن‌اش مُهرِ خاتمتی بود بر یک دوران که شهره بود به «دوران خاتمی». رفتنِ این‌چنینی‌اش عاقلانه بود و هر نوع بازگشت‌اش به صحنه‌ی انتخابات خطايی است آشکار. هنوز انگشت به دهان‌ام از دوستانی که با دستپاچگی دنبال منصرف کردن ميرحسین موسوی و دوباره به ميدان کشاندن خاتمی بودند. حداقل باید به رأی و استقلال نظر خودِ خاتمی احترام می‌گذاشتند. به هر تقدير، خاتمی رفت. ميرحسين موسوی و کروبی ماندند.

۲. میرحسین موسوی، به ویژه پس از سخنان امروزش، چهره‌اش برای من آشکارتر شده است. من هیچ تصویر و خاطره‌ی روشنی از موسوی نداشتم. ما جوان‌های نسلِ آخر دوره‌ی هاشمی و دوره‌ی خاتمی هستيم. موسوی متعلق به خاطره‌ی زنده‌ی جوانی ما نبود. اما دارد می‌شود (به نظر من). من در کلامِ موسوی، شاخ و شانه کشيدن، فخر فروختن، هیجان‌های دور از خرد و منطق و عوام‌فريبی نديدم. موسوی، خودش بود و اين چيزی که هست و من ديدم، کسی است که در خور احترام است. هر قدر که نسنجيدگی و شتاب‌زدگی رييس جمهور فعلی اسباب خجالت می‌شد، لااقل آدم می‌تواند بگويد با سخنانی که از موسوی می‌شنود، عرق شرم بر پيشانی‌اش نمی‌نشيند. اين امتیازی است مثبت.

۳. به اعتقاد من، هراسی که دوستان از احتمال ناکامی میرحسين موسوی در انتخابات دارند بيهوده است. استدلال این دوستان اين است که رأی ميرحسین موسوی حداکثر هم‌سنگ رأی احمدی‌نژاد خواهد بود. رأی‌گيری به دور دوم کشيده می‌شود و حریف موسوی با تقلب رأی خواهد آورد. من تصور می‌کنم اختلاف رأی موسوی و احمدی‌نژاد به قدری نخواهد بود که بتوان با تقلب يا رأی‌سازی موسوی را از ميدان بیرون کرد. اگر هم این تحلیلِ من درست نباشد، باز هم من فکر می‌کنم باید از موسوی در اين مبارزه حمايت کرد. موسوی یک تفاوت بزرگ با خاتمی دارد. خاتمی ماه‌های طولانی با اگر و اما درباره‌ی ورود به مبارزه‌ی انتخاباتی حرف می‌زد (لابد دلایلی دیگر جز اين دلایلی که ما می‌شنويم داشته است) و آخر کار هم از ميدان کنار کشيد و آبرو و احترام خود را حفظ کرد. اما موسوی، به نظر من، هم ورودش و هم مواضع‌اش قاطع و روشن بود. تردیدی در رویکرد و نوعِ سخنانِ او نبود. بعید هم می‌دانم موسوی به هیچ دليلی بخواهد از مبارزه‌ی انتخاباتی کناره‌گیری کند (خاتمی حداقل می‌توانست به خاطر بعضی از اطرافيان‌اش کنار بکشد!).

۴. سازمان مجاهدین و جبهه‌ی مشارکت با حمایت از موسوی، راهی خردمندانه را اختيار کردند. اميدوارم خردِ سیاسی در اين دو تشکل سیاسی، پایدارتر از این‌ها بماند. این دو تشکل می‌توانند زبده‌های تجربه‌ی سياسی خودشان را، و نه راديکال‌ترين‌اش را، در اختیار همراهان و هم‌فکران موسوی قرار دهند و به نهادینه‌تر شدن انديشه و نگاه سياسی در ایران کمک کنند.

منتظر رخدادهای تازه می‌مانم و باز هم خواهم نوشت.

جهان نا آرام

 

پاسکال میگوید: شخصیت و برازندگی در اندیشه آدمی بسط و قوام مییابد و دلبستگی روح بشر به هر گونه عقیده و ایمان هنگامی طبیعی و ارزنده است که از آزادی کامل برخوردار باشد.

     آزادی اندیشه بجای آنکه انگیزنده اختلاف و جدائی باشد باید به عاملی برای هماهنگی و مهربانی انسانها با یکدیگر در آید . ما نباید برای تیز کردن آتش خشم موجود که نیمی از جهان را فرا گرفته و هر روز شاهد خونریزی و وحشیگری تازه ای هستیم ، قلم در دست بگیریم و لهیب این آتش سوزنده و هولناک را فراتر ببریم بلکه وظیفه داریم از خشم و نفرت موجود بکاهیم و در آرامش بخشیدن به بحرانهای خانمانسوز فعلی موثر باشیم .

 

ترور و خشونت همیشه وجود داشته ، اما هیچگاه تا این حد گسترده نبوده که صلح جهانی را به مخاطره اندازد . این پدیده شوم پیامی دارد و میرساند تعداد افرادیکه به ترور دیگران میاندیشند بسیار وسیع و گسترده شده  است تا آنجا که میتوانند امن ترین ستونهای جهان را آسیب پذیر نمایند ! برای آنکه صلح در جهان حاکم شود باید درون فرد فرد ما صلح آمیز شود . اگر به نیروهای درونی و خلاق خود توجه کنیم ، تنها در این صورت است که میتوانیم از تشنجات جهانی بکاهیم و در بهبود وضع عالم موثر باشیم . باید توجه کنیم که دیگران هم، همان نیازمندیهای ما را دارند و بجای آنکه در رفع نیازمندیهایشان بکوشیم  هم خود را مصروف به ساکت نگهداشتن نیازمندان نکنیم !

ما باید با دیگران و در وهله اول با خویشاوندان تاریخی، آگاهانه متحد شویم و این اتحاد را نه فقط به منظور کسب قدرت و یا انتقام گیری از دشمنان  ، بلکه باور کنیم که برای نیل به صلح و آسایش و رفاه وایجاد فرصت ابراز عشق و علاقه به همنوعان ، همگی به این اتحاد و همبستگی نیاز داریم ، اما  باید این صلح را ابتدا در وجود خود ایجاد کنیم، و آنگاه که درونمان صلح آمیز شد ، قادر خواهیم شد که به دیگران نیز تسری دهیم .تغییر هنگامی صورت میپذیرد که فرصت شکفتن را فراهم سازیم.


 

 

گزارش تخلف
بعدی